|
شنبه 22 شهريور 1392برچسب:, :: 22:35 :: نويسنده : amirreza
امروز رفته بودم منیریه کتونی بخرم...داشتم راه میرفتم یه دفعه یه دخترو دیدم م م م م فک کردم مهساس با یه پسر بود خواستم از جلوی چشمش برم کنار...نزیک که شدن خیلییییییییییی شبیه مهسا بود یه لحظه میخواستم صداش کنم روم نشد....با خودم گفتم خوب حالا مهسا باشه صداش کنی بگی چی؟ دلم براش تنگ شده برام که اس ام اس میاد خوشحال میشم گوشیمو بر میدارم تا صفحه ی اس ام اسو باز میکنم اول بالاشو نگاه میکنم تا ببینم از طرفه کیه با خودم میگم الان نوشته نفسه من...اما ایرانسله هر روز میشینم کلی با خودم فکر میکنم تا چه اس ام اسی براش بفرستم....یه عالمه فکر میکنو متنو مینویسم اما بعد یادم میاد که گفته بود دوست ندارم بعدم متن اس ام اسو پاک میکنمو گوشیمو میندازم اونور... چقدر زجر داره به یکی که از ته قلبت میمیری براش بگی عاشقتم تنهام نذار اما اون بگه دوست ندارم نمیخوامت برو
![]()
دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:, :: 20:9 :: نويسنده : amirreza
گاهی اوقات انقدر دلم مهسارو میخواد که بی اختیار شروع میکنم به اشک ریختن دیروز مسافرت بودیم هرکیو میدیدم فکر میکردم مهساس من چقدر بدبختم خدا 2 سالو نیمه که رفته اما هنوزم میمرم براش هنوزم عاشقه صداشم انقدر بغض تو سینمه که با هیچ کس نمیتونم حرف بزنم... اگر این وبلاگم نبود که دیگه... هر روز که میگذره بیشتر منتظرشم میگم امروز خبری ازش نشد فردا حتما پیداش میشه نگاه به اشکام نکنید الان خوشحالم چون شاید فردا برگرده دیروز یه حسه قویی بهم میگفت الانه که مهسا زنگ بزنه اما هرچقدر منتظر شدم هیچ خبری نشد نمی دونم چرا انقدر امیدوار بودم خوب اصلا من مهسارو نمیخوام دلو قلبم چی میشن؟ اون که دیگه دست من نیست چرا مهسا عشقمو ندید همه میگن محاله که برگرده... اما من که منتظرش میشم ![]()
جمعه 8 شهريور 1392برچسب:, :: 14:37 :: نويسنده : amirreza
به پشت سر نگاه میکنم شاید هنوز کسی مرا دوست داشته باشد ![]()
جمعه 8 شهريور 1392برچسب:, :: 14:36 :: نويسنده : amirreza
بعضــی شب هـا حـال عجیبــی دارم... ![]()
جمعه 8 شهريور 1392برچسب:, :: 14:34 :: نويسنده : amirreza
از سا ختـــــــار دنـــیــــــــا ![]()
جمعه 8 شهريور 1392برچسب:, :: 14:33 :: نويسنده : amirreza
به یکدیگر دروغ نگویید! آدم است باور میکند دل می بندد...! ![]()
جمعه 8 شهريور 1392برچسب:, :: 14:32 :: نويسنده : amirreza
![]()
جمعه 8 شهريور 1392برچسب:, :: 14:31 :: نويسنده : amirreza
چه انرژی عظیمی میخواهد کنترل اولین قطره اشک برای نچکیدن!!! ![]()
جمعه 8 شهريور 1392برچسب:, :: 14:23 :: نويسنده : amirreza
خدایا…میخواهم اعتراف کنم دیگرنمیتوانمخسته ام من امانت دارخوبی نیستم“مراازمن بگیر” مال خودتمن نمیتوانم نگهش دارم…![]()
جمعه 8 شهريور 1392برچسب:, :: 14:21 :: نويسنده : amirreza
فــرامــوش ڪــردنـت بــرایـم مـثـل آب خــوردن است … از همــان آبـهـایـی که خــفــه ات میــکنـد … از همان هایی ڪــه بــایــد ساعـت هـا سـرفـه ڪـنـی … از همــان هـایـی ڪــه بـی اختیــار اشـڪــهایـت را جـاری میـڪــند.. . ![]()
![]() |